من؛یک(شاید)مــعـــــلمـ

گاه نوشت های من؛یک(شاید)مــعـــــلمـ!!"

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دانشجو معلم» ثبت شده است

امروز اولین جلسه کارورزی (مشاهده)مون بود.هر چند نفر رو باهم به یه مدرسه ابتدایی میفرستن و اونجا هر نفر رو به یه کلاس میبرن و اون طرف که ماباشیم باس بشینیم ببینیم معلم چکار میکنه و همچنین دانش آموزان چه بازخوردهایی دارن...

من هم اولین کلاس رو برداشتم.کلاس اول!

با ترس و لرز و استرس راه افتادم به سمت کلاس،مدیر مدرسه در کلاس رو زد و خانوم معلم(بانو گلدانی)در کلاس رو باز کردن و با سلام علیک و توضیحات مدیر من وارد کلاس شد."ساعت نه و خورده ای...!!"

البته برخورد گرم خانم گلدانی به شدت استرس و ترس من رو کم کرد.

تمام اتفاقات اون روز رو تا جایی که تونستم نوشتم.یه ده صفحه ای شد!!

زنگ آخر هم خانم ورزش سوت رو داد دست من تا داوری کنم که خب کل کیفوری اون روز یه طرف داوری بین بچه ها یه طرف!×

---------

پ.ن:تصویر متعلق به آقا محمد صدرا هستش که به شدت من رو مجذوب خودش کرد روز اولی(خدا حفظش کنه)

پ.ن:با دوستانی که با هم میریم کارورزی بعد از هر زنگ جمع میشیم توی دفتر مدیر و یه ربع زنگ تفریح رو بحث میکنیم که خیلی بحث ها و اتفاقات جالبی تعریف میکنیم...کاش میشد یادم نره 

پ.ن:بچه ها حسابی باهام رفیق شدن...و این که توی حیاط مدرسه منو به اسم صدا میکنن خیلی لذت بخشه...

پ.ن:فعلا پی نوشت ها بسه دیگه!!

پ.ن آخر(!):یادم رفت بگم شاید یه روز که حوصله داشتم خاطرات امروزم رو تایپ کنم و اینجا بذارمشون...شاید هم اسکنشون کنم آخه خیلی زیاد شدن!

----

آخ آخ یادم رفت بگم که این عکس رو هم یواشکی گرفتم...به کسی نگید!


الان دارم با خودم فکر میکنم اصلا من به درد معلمی میخورم یا نه؟

سرنوشت چند نفر به جواب سوال من بر میگرده؟!!تا آخر خدمتم یعنی سی سال دیگه(به قید حیات!)چند تا دانش آموز زیردست من میان و میرن؟!

اصلا من به درد معلمی میخورم یا نه؟اصلا این سوال خوبیه ؟شاید بهتر باشه بگم من معلم میشم یا نه ؛یا من میتوانم موثر باشم یا نه؟

راستش دارم میترسم...

میترسم از اینکه آینده ی یه نفر با برخورد و رفتار من به سمتی باید بره که نباید...از یه طرف یه امیدی توی دلم هست که میگه شاید یه نفر خواست مسیرو کج بره

تو با رفتار و کردارت راه درست رو بهش نشون میدی!

اصلا وظیفه من چیه؟وظیمه من به عنوان معلم اینه که راه درست رو به دانش آموزانم یاد بدم؛یا صرفا علم؟!

به قول حسن کی گفته باید همه رو به زور به بهشت برد!!والا

خلاصه که گیجم.سه نقطه


پ.ن:یه سر به حاج آقا اسماعیل زاده باید بزنم دوباره

 

< برگرفته شده از صدای نور