- ۰۵ آبان ۹۳ ، ۰۰:۰۷
- ۰ نظر
امروز اولین جلسه کارورزی (مشاهده)مون بود.هر چند نفر رو باهم به یه مدرسه ابتدایی میفرستن و اونجا هر نفر رو به یه کلاس میبرن و اون طرف که ماباشیم باس بشینیم ببینیم معلم چکار میکنه و همچنین دانش آموزان چه بازخوردهایی دارن...
من هم اولین کلاس رو برداشتم.کلاس اول!
با ترس و لرز و استرس راه افتادم به سمت کلاس،مدیر مدرسه در کلاس رو زد و خانوم معلم(بانو گلدانی)در کلاس رو باز کردن و با سلام علیک و توضیحات مدیر من وارد کلاس شد."ساعت نه و خورده ای...!!"
البته برخورد گرم خانم گلدانی به شدت استرس و ترس من رو کم کرد.
تمام اتفاقات اون روز رو تا جایی که تونستم نوشتم.یه ده صفحه ای شد!!
زنگ آخر هم خانم ورزش سوت رو داد دست من تا داوری کنم که خب کل کیفوری اون روز یه طرف داوری بین بچه ها یه طرف!×
---------
پ.ن:تصویر متعلق به آقا محمد صدرا هستش که به شدت من رو مجذوب خودش کرد روز اولی(خدا حفظش کنه)
پ.ن:با دوستانی که با هم میریم کارورزی بعد از هر زنگ جمع میشیم توی دفتر مدیر و یه ربع زنگ تفریح رو بحث میکنیم که خیلی بحث ها و اتفاقات جالبی تعریف میکنیم...کاش میشد یادم نره
پ.ن:بچه ها حسابی باهام رفیق شدن...و این که توی حیاط مدرسه منو به اسم صدا میکنن خیلی لذت بخشه...
پ.ن:فعلا پی نوشت ها بسه دیگه!!
پ.ن آخر(!):یادم رفت بگم شاید یه روز که حوصله داشتم خاطرات امروزم رو تایپ کنم و اینجا بذارمشون...شاید هم اسکنشون کنم آخه خیلی زیاد شدن!
----
آخ آخ یادم رفت بگم که این عکس رو هم یواشکی گرفتم...به کسی نگید!